کم کمک وقت خداحافظی ما از راه رسیده
هوای تازه ی تنها یی ها از راه رسیده
بغلم کن آخرین بار
وقت رفتن رسیده
یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم
که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم
یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه
یک کمی اشک لای دستمال پیچیدم
وقتی دلم تنگ تو شد
غم تو توشه ی راهمه ...
تا هستم ... !
با یادت شادم..
آخه دل بر تو دادم..
دیگه از غمها آزادم
یه دنیا، یه دنیا عاشقم من...
بدون که به عشقت صادقم من
تو مست خویش و من مست عشقم..
اگه نباشی میمیرم ... !!
تو می روی و من فقط نگاهت می کنم،
تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم،
بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم
اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است.
سلام.ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من،
با این فاصله ای که بین من و تو ست
چگونه پاک کردن
آن اشکهای روی گونه درخشانت میسر است؟
ای آسمان آبی من،
بین من و تو فاصله ایست،
پس چگونه دستم را
بر روی گونه نازنینت بکشم و تو را نوازش کنم؟
آری من ستاره می شوم
و به آسمان زندگی ات می آیم
تا بر چهره درخشانت بوسه زنم ..
شعر دیوانگی از " سیمین بهبهانی "