اگر می خواهید دوستان و برگزیدگان خدا باشید، به آن که به شما بدی می کند، نیکی کنید و از آن که به شما ستم می کند، درگذرید و بر آن که از شما روی می گرداند، سلام کنید . [عیسی علیه السلام]

دلم تنگه ...

کم کمک وقت خداحافظی ما از راه رسیده

 

هوای تازه ی تنها یی ها از راه رسیده

 

بغلم کن آخرین بار

 

وقت رفتن رسیده

 

یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم

 

که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم

 

یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه

 

یک کمی اشک لای دستمال پیچیدم

 

وقتی دلم تنگ تو شد

 

غم تو توشه ی راهمه ...

 

 

 




عافی ::: جمعه 87/2/27::: ساعت 7:36 عصر

 

  تا هستم ... !

 

          با یادت شادم..

 

               آخه دل بر تو دادم..

 

   دیگه از غمها آزادم

 

          یه دنیا، یه دنیا عاشقم من...

 

                    بدون که به عشقت صادقم من

 

    تو مست خویش و من مست عشقم..

 

                             اگه نباشی میمیرم ... !!

 

 




عافی ::: جمعه 87/2/27::: ساعت 7:36 عصر

تو می روی و من فقط نگاهت می کنم،

 

تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم،

 

بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم

 

اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است.

 

 




عافی ::: جمعه 87/2/27::: ساعت 7:36 عصر

سلام.ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من،

با این فاصله ای که بین من و تو ست

چگونه پاک کردن

         آن اشکهای روی گونه درخشانت میسر است؟

ای آسمان آبی من،

         بین من و تو فاصله ایست،

پس چگونه دستم را

         بر روی گونه نازنینت بکشم و تو را نوازش کنم؟


آری من ستاره می شوم

و به آسمان زندگی ات می آیم

          تا بر چهره درخشانت بوسه زنم ..

 

 




عافی ::: جمعه 87/2/27::: ساعت 7:36 عصر

 

شعر دیوانگی از " سیمین بهبهانی "



یارب مرا یاری بده،تا خوب آزارش کنم


رنجش دهم زجرش دهم،زارش کنم،خوارش کنم


از بوسه های آتشین از خنده های دلنشین


صد شعله در جانش کنم رامش کنم، رامش کنم


در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری


از ننگ آزارش دهم،از غصه بیمارش کنم


بندی به پایش افکنم،گویم خداوندش منم


چون بنده در سودای زر،کالای بازارش کنم



گوید بیفزا مهر خود،گویم بکاهم مهر خود


گوید که کمتر کن جفا، گویم که بسیارش کنم


هر شامگه در خانه ای چابکتر از پروانه ای


رقصم بر بیگانه ای،از خویش بیزارش کنم



چون بینم آن شیدای من،فارغ شد از سودای من


منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم


گیسوی خود افشان کنم جادوی خود پژمان کنم


با گونه گون سوگندها بار دگر یارش کنم



چون یار شد بار دگر کوشم به آزار دگر


تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم




پاسخ دیوانگی از" ابراهیم صبا"



یارت شوم یارت شوم،هر چند آزارم کنی


نازت کشم نازت کشم،گر در جهان خوارم کنی


بر من پسندی گر منم دل را نساز غرق غم


باشد شفا بخش دلم،کز عشق بیمارم کنی


گر رانیم از کوی خود،ور باز خوانی سوی خود


با قهر و مهرت خوش دلم ، هر عشوه در کارم کنی


من طایر پر بسته ام،در کنج غم بنشسته ام


من گر قفس بشکسته ام،تا خود گرفتارم کنی


من عاشق دلداده ام بهر بلا آماده ام


یار من دلداده شو، تا با بلا یارم کنی


ما را چو کردی امتحان،ناچار گردی مهربان


رحم آر ای آرام جان بر این دل زارم کنی


گر حال دشنامم دهی روز دگر جانم دهی


کامم دهی الطاف بسیارم کنی




پاسخ به پاسخ دیوانگی " از سیمین بهبهانی"



گفتی شفا بخشم ترا،وز عشق بیمارت کنم


یعنی به خود دشمن شوم،با خویشتن یارت کنم


گفتی که دلدارت شوم،شمع شب تارت شوم


خوابی مبارک دیده ای ترسم که بیدارت کنم

 




عافی ::: جمعه 87/2/27::: ساعت 7:36 عصر

   1   2      >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 19


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :3082
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<